loading...
فان پارسی | پایگاه تفریح و سرگرمی پارسی زبانان
پدرام بازدید : 302 1392/07/02 نظرات (0)

داستان,داستان کفن دزد,داستان کوتاه کفن دزد

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهءمرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..

پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم

‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    آیا از مطالب سایت راضی هستید ؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 614
  • کل نظرات : 132
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 36
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 368
  • بازدید امروز : 187
  • باردید دیروز : 1,162
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,742
  • بازدید ماه : 1,349
  • بازدید سال : 51,875
  • بازدید کلی : 860,446
  • تبادل لینک